{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
كاش مي شد "يكي بود،يكي نبود" را حذف كرد و "يكي هميشه هست" را نوشت...
وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم .
زندگي مثل يه جاده است، من و تو مسافراشيم قدر لحظه ها رو بدونيم ، ممکنه فردا نباشيم !
دلـــت کـه گـرفــت، دیگر مـنـتِ زمیـــن را نــکـش! راهِ آسمـان بـاز است... پر بکش! او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند...
به خدابگو،زمستانش سردنیست؛جمع کندتکرارفصلهایش را!من درتابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان ساییده ام...!
خدایا.. مى خواهم اعتراف کنم! خسته ام.. من امانت دار خوبى نیستم.. “مرا” از من بگیر.. مال خودت.. من نمى توانم نگهش دارم..
هميشه آرزو داشتم سايه اش بالاي سرم باشد من كور بودم... او سراسر نور بود سايه نداشت...
اگر يادتان بود و باران گرفت دعايي به حال بيابان كنيد...
دوستان من مثل گندمند یعنی یک دنیا برکت ونعمت.نبودنشان،قحطی وگرسنگی است ومن چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج میزند ،مهربانیت راقدر میدانم و آنرا در سیلوی جان نگهداری خواهم کرد
مادرم گناه را می خرم کفرش به کنار اما تنها خدای من بر زمینی. آن بهشت موعود که نویدش را می دهند در چشمان همیشه نگرانت خلاصه شد.
دل مرده ایم قبول ولی ای مسیح من. یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
اندرون از طعام خالی دار// تا در او نور معرفت بینی// تهی از حکمتی به علت آن// که پُری از طعــام تا بینی»ذ
انچه هستی هدیه خدا به توست انچه میشوی هدیه تو به خداست پس بی نظیر باش چون بی نظیر خلق شدی
ف ی ل ت ر کرده است دل را درد ......! ببین.. "بــــــــــاز نمی شود"
عاشق اونیم که: می تونه منو بخندونه وقتـــــی نمی خوام حتی لبخند بزنم....♥
در سرزميني كه سايه آدمهاي كوچك بزرگ شد،در آن سرزمين آفتاب درحال غروب است...!
كاش مي شد "يكي بود،يكي نبود" را حذف كرد و "يكي هميشه هست" را نوشت...
وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم .
زندگي مثل يه جاده است، من و تو مسافراشيم قدر لحظه ها رو بدونيم ، ممکنه فردا نباشيم !
دلـــت کـه گـرفــت، دیگر مـنـتِ زمیـــن را نــکـش! راهِ آسمـان بـاز است... پر بکش! او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند...
به خدابگو،زمستانش سردنیست؛جمع کندتکرارفصلهایش را!من درتابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان ساییده ام...!
خدایا.. مى خواهم اعتراف کنم! خسته ام.. من امانت دار خوبى نیستم.. “مرا” از من بگیر.. مال خودت.. من نمى توانم نگهش دارم..
هميشه آرزو داشتم سايه اش بالاي سرم باشد من كور بودم... او سراسر نور بود سايه نداشت...
اگر يادتان بود و باران گرفت دعايي به حال بيابان كنيد...
دوستان من مثل گندمند یعنی یک دنیا برکت ونعمت.نبودنشان،قحطی وگرسنگی است ومن چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج میزند ،مهربانیت راقدر میدانم و آنرا در سیلوی جان نگهداری خواهم کرد
مادرم گناه را می خرم کفرش به کنار اما تنها خدای من بر زمینی. آن بهشت موعود که نویدش را می دهند در چشمان همیشه نگرانت خلاصه شد.
دل مرده ایم قبول ولی ای مسیح من. یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
اندرون از طعام خالی دار// تا در او نور معرفت بینی// تهی از حکمتی به علت آن// که پُری از طعــام تا بینی»ذ
انچه هستی هدیه خدا به توست انچه میشوی هدیه تو به خداست پس بی نظیر باش چون بی نظیر خلق شدی
ف ی ل ت ر کرده است دل را درد ......! ببین.. "بــــــــــاز نمی شود"
عاشق اونیم که: می تونه منو بخندونه وقتـــــی نمی خوام حتی لبخند بزنم....♥
در سرزميني كه سايه آدمهاي كوچك بزرگ شد،در آن سرزمين آفتاب درحال غروب است...!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}